کوفته برنجی

سلام ب همگی و خسته نباشید:

می خوام براتون یه خـاطره ی جــالب بنویســم

روز سه شنبه امتحـــان زبان داشتیــم زنگ تفــریح آخــربود مَـن و یکی از بچه ها (مطهـره) داشتیــــم

زبــان می خوندیــم مــن ازش پرسیــدم: 

 

ـ مانکی(همون میمون) را به زبان انگیلیش تعـریف کن؟

ـ ......Monkey is

همیـن طور که داش تعـریف می کـرد من به شوخی بهـش گفـتم :

ـ You are monkey

بعـدشم در رفتم . چشمتون روز بد نبینه مطهـره هم می خواست منو بگـیـره 

حـالا موش بدو گربه بدو موش بدو گـربه بدو

یهـو من لایی زدم  (پیچیـدم به راسـت)مطهـره همین که خواست بپیچه تلپی خورد زمیـن

(خوردن زمین براش کمه، بنده خدا موکت شـد) نمی دونم ترمـزش درست کـار نکـرد، زیـــاد گـاز داد ...

خُـلاصـه شلوارش پاره شد، دمـــاغ خونین و باد کــرده ( اینجــا باد کــرده معنی نداره دماغش اندازه کوفته برنجی شده بود) حـــالا داره زیر لب به من دشـــنام(چـــه مؤدب)می ده

بالاخـره بردمش آب دار خـــونه ( دبیـر ریـاضی فیزیکـ در حــال خوردن نـــاهـار اینجوری شدن )

یه تـکه یخ گـرفتیــم گذاشتیـــم رو دمـــاغ برنجیش ) خـدا رو شکــر الان بهـــتره و دماغش از حـالت کوفته ای خارج شــده ولی براش درس عبـرتی شــد که دیگه دنبال بهـترین دوستش نکنه

امیــدوارم خوشتون اومـده باشه